روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

عقیده یا حقیقت؟ مساله این است

برتراند راسل:

عقیده می تواند عقیده ی من باشد

اما حقیقت نمی تواند حقیقت من باشد

حقیقت متعلق به هیچ کس نیست

برای همین همیشه بر سر عقیده می جنگند نه حقیقت....!

نظرات 6 + ارسال نظر
یاسمین چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت 11:42

نمیدونم.خودم دائم در حال تلاش برای تغییرم.
اما دیکتاتوری و فضولی کردن مردم تو زندگیمون رو چجوری میشه جلوشو گرفت؟خودم هرگز کنجکاوی نمیکنم درباره زندگی شخصی کسی.درباره ظاهرش،اعتقاداتش؛افکارش.
دوس دارم وقتی کسی پیشمه احساس امنیت و راحتی کنه.ولی اکثر آدما فضولن.مواردی میبینم که باورم نمیشه

کاش بخواهیم که بدانیم...
فقط میتونم بگم که باید از خودمون شروع کنیم
به قول شاعر
از ره غفلت به گدایی رسی
گر به خود آیی به خدایی رسی

Rima شنبه 10 مهر 1395 ساعت 18:22 http://dailytalk.blog.ir

فکر میکنم جنگ بر سر منفعت است. حقیقت بهانه است

اون که بعله...جدیدا عقیده آدمها مطابق با منفعتشونه

ترانه پنج‌شنبه 8 مهر 1395 ساعت 11:17 http://khayati2.blogsky.com/

سلام
دیشب بعد از اتمام کارهام وبتون رو خوندم
و جمع بندی از خوندن کل نوشته هاتون:
نوشته هاتون ترکیبی از شعر خاطره و دکلمه ، روزمرگی، افکار ، تحلیل های مختلفی بود.
یه جایی نوشته بودین که رفتین دویدین و حین دویدن و موسیقی گوش دادین در مورد ابعاد انسان که چند بعدی هست فکر کردین اون برام جالب بود. و من مطمئنم انسان اونقدر بعد داره از 5 بعد هم بیشتره
یه پست دیگه بود در مورد دوست بود و اینکه اصطلاحات تخصصی کد نویسی رو با نوشته ها مخلوط کردین بازم برام جالب بود
در مورد پست سیگار بود من ترسیدم نکنه شمام مثل اکثریت مردم رفتین دنبالش و جایگزین خواسته بودین من میگم چون دنبال بوی شیرین بودین ادکلن با عطر شیرین بخرین و بو کنید.
در مورد پستی که نوشته بودین آبان ماه رو دوست ندارین چون خاطره بد دارین به نظرم امسالو متفاوت تر شروع کنید هر کدومه ما ممکنه میون ماه های سال خاطراته بدی داشته باشیم اما نباید که به یک ماه ربطشون بدیم (البته من که در سطحی نیستم که درستو غلطو به شما بگم فقط دلم خواست حرفمو بزنم همین)خلاصه امیدوارم که امسال آبان ماه پر از لحظه های خوب باشه براتون.
یه سری هم پست ها گذاشته بودید که از خواننده ها سوال پرسیده بودین مثلا سوال در مورد اثر بخشی سوال در مورد تغییر و ... که اون پست ها رو خیلی دوست داشتم مشتاق بودم منم نظرمو بگم اما خب متعلق به پست های سال 94 بود و به نظرم چون یکسال گذشته نظره من مهم نیست دیگه.
و یک پست هم در مورد پیدا کردن دوستان دوران لیسانس بود اون حس رو منم تجربه کردم که دوستی رو بعد از سال ها پیدا کردم یادمه دوستم اونقدر محکم منو در آغوشش گرفته بود که از شدت احساسات زیاد چشمام پر از اشک شدن منتها دوباره گمش کردم الان هفت ساله ندیدمش.
و یه پست دیگه هم بود در مورد این بود که اتفاقات خوب و مثبت رو بنویسم منم کتابی خوندم به اسم لحظات واقعی و حدودا چند روزه به خودم قول دادم لحظاتی که جریان زندگی رو در اون لمس کردم بنویسم اما هنوز به قوله خودم عمل نکردم
یه پست دیگه هم بود که نوشته بودین که از دبیرستان اهل نوشتنین منم مینوشتم هم توی دفتر مینوشتم هم یک word و هم از سال 87 وب نویسی و خاطره نویسی میکردم اما متاسفانه یه روز گفتم نکنه یه روز بمیرم نوشته هامو بقیه بخونن هر چی دفتر داشتم ریز ریز پاره کردم هر چی وب داشتم حذف کردم هر چی word داشتم بازم حذف کردم
اما اما به روز نکشیده پشیمون شدم و دوباره رو کاغذ نوشتم و دوباره انداختمشون تو سطل زباله یک مدت توی بخش یادداشت گوشی موبیالم مینوشتم یک فایل word دارم که اونجا همه ی درونیاتمو مینویسم اما بازم نگرانم کسی بخونه.
خلاصه اینام تحلیلای من از وبتون بود.
خیلی حرف زدم معذرت میخوام برا همین گفتم که اجازه بدید خاموش بمونم.

ممنون که این همه وقت گذاشتین
هرچقدر که دلتون میخواد حرف بزنید و بنویسید. خوشحال میشم
منم خیلی دست نوشته از قدیم و دوران دبیرستان دارم. بابام که بازنشسته شد و بیشتر که توی خونه بود، رفته بود و اغلبشونو خونده بود. من دلم نمیخواست کسی بخوندشون. اما دیگه خونده بودشون. جالبه که برای هر کدومشون هم یک جواب نوشته بود....

یاسمین چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 21:18

مردم ما که سر همه چی میجنگن.عقیده درست یا غلطشون هم مهم نیست.
سر جنسیت،دین و مذهب،قومیت و نژاد...تو اولین حرف الفبای اخلاق گیر کردیم.نمیخوایم جلوتر هم بریم.نمیفهمیم که کار به کار هم نداشته باشیم.همه چیزو میخوایم به هم تحمیل کنیم

البته دور از جان من و شما و بازدیدکننده های این وب

چکار کنیم که درست بشه....؟

فرناز چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 14:09

مشکل اینه که ما فکر میکنیم عقیده ی ما همون حقیقته...

بله. یکی از بزرگترین مشکلات بشر.....

ترانه چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 11:47

چشم میام روشن میخونمتون
اما من اخلاقم اینه که از یه وبی که نوشته هاشو دوس داشته باشم
قبلش باید کل آرشیو رو بخونم

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد