روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

وه از این آتش روشن

دلم برای مادربزرگ تنگ شده

هنوز فرصت نکرده ام برایش عزاداری کنم

درواقع....هنوز باور نکرده ام رفتنش را

ذره ذره غم می آید و من

خوب یاد گرفته ام که بی خیال باشم

می دانی که...

کاش آبان زود تر تمام شود

هنوز غول مرحله آخرش مانده.....

نظرات 2 + ارسال نظر
ترانه یکشنبه 30 آبان 1395 ساعت 15:42

از دست دادن عزیزان همیشه یه حسرت بزرگ تو دله آدم میذاره
حالا هر چقدرم که قدره عزیزتو بدونی بازم با رفتنش یه حسرت عجیب ته قلب آدم باقی میمونه تا ابد.

لیلا شنبه 29 آبان 1395 ساعت 03:41 http://stayhungrystayfoolish.persianblog.ir/

روحشون شاد...

خیلی ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد