روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

ویلیام

هر از گاهی برای آنان که دوستشان داری نشانه ای بفرست تا به یادشان آوری که هنوز برایت عزیزند

بی شمارند آنهایی که نامشان "آدم" است، ادعایشان "آدمیت" است، کلامشان "انسانیت"

من دنبال کسی می گردم که...نه "انسان" باشد نه "دوست" نه "رفیق صمیمی" تنها "صاف" باشد و "صادق"

پشت سایه اش

"خنجری" نباشد

همان باشد که "سایه اش" می گوید

"صاف و یکرنگ"

"شکسپیر"

نظرات 2 + ارسال نظر
پرنیان دل آرام شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 14:05

برای تو و خویشتن

چشمانی آرزو می کنم

که چراغ ها و نشانه ها را

در ظلماتمان ببیند

مارگوت بیگل
ترجمه شاملو

چه آرزوی قشنگی...

ترانه دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 ساعت 15:04

چه متن دل انگیزی به دلم نشست
ممنون
......................................................
دل آدم ، چه ساده گرم می شود گاهی
به یک دلخوشی کوچک، به یک احوالپرسی ساده ..
به یک همراه شدن کوچک ..
به حتا یک همراهی کردن ممتد آرام ..
به یک پرسش : روزگارت چگونه است ؟
به یک دعوت کوچک، به صرف یک فنجان قهوه !
به یک وقت گذاشتن برای تو ..
به شنیدن یک ؛ من کنارت هستم
به یک دوستت دارم بی دلیل ..
به یک غافلگیری،
به یک خوشحال کردن کوچک ..
به یک نگاه ..
به یک شاخه گل ..
دل آدم گاهی چه شاد است
به یک فهمیده شدن .. درست !
به یک لبخند ! به یک سلام !
به یک تبریک..!

ممنون از متن شما....خیلی خوب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد