امروز خبر مرگ مریم میرزاخانی را شنیدم. او در بیمارستانی در آمریکا بر اثر سرطان سینه که به مغز استخوانش هم سرایت کرده بود درگذشت. یکی از باورنکردنی ترین خبرها...یکی از شوک دهنده ترین خبرهایی که شنیدم..در کنار خبر کشته شدن آتنا کودک خرد سال، در کنار خبر تیر اندازی در مترو، در کنار خبر آتش سوزی پلاسکو، در کنار خبر تصادف قطار، در کنار خبر اظهار نظرهای برخی بیماران روانی و دهها و صدها خبر هولناکی که از سر و روی این روزها می بارد...دارم به این فکر میکنم که همچنان باید قوی باشم و ادامه دهم....
مریم را یکی دوبار در سال 76 در اهواز و چندبار در سالهای بعد در دانشگاه شریف دیده بودم. پرجنب و جوش، با روحیه، باهوش. و همیشه اول. او از بازماندگان حادثه سقوط اتوبوس نخبگان ریاضی سال 76 بود. سالی که نوروز 77را به غم انگیز ترین نوروز برای من تبدیل کرد. رضا صادقی برنده طلای المپیاد جهانی ریاضی در دو دوره، و تعدادی دیگر از نخبگان را در آن سال از دست دادیم. رضای عزیز...یادش بخیر همایش سال 76، مقاله ات، ارایه کنفرانست در سالن آمفی تئاتر، عکس دو نفره ای که کنار تندیس کنفرانس با هم گرفتیم....رضای عزیز...امروز مریم میهمانت شده است...
خدایا...توانی ده که فشردگی قلبم را تاب بیاورم.....
روحشون شاد . خدا به خانوادش و دوستان صبر بده. شوکه کننده بود
امیدوارم زندگی براتون خوشگلیاشو رو کنه و هر روز بهونه های بیشتری برای خوشحالی پیش پاتون بذاره
خیلی ممنون خانم مهندس عزیز
چقدر غم،چقدر تلخی و عادت به زشتیها تو این جامعه...و باید همچنان ادامه داد و چاره ای جز این نیست.
پس از نزدیک میشناختیش.تسلیت میگم بهت...
چقدر حیف...چقدر حیف که اینجور آدما زود برن.
آدم وسط این همه تلخی هم لال میشه،هم از حرف لبریزه و میخواد منفجر بشه.
خدا بخش بزرگی از صبرش رو به ما جماعت ایرانی تو این دوره داده.
مرسی یاسمین جان
خیلی حیف شد...مرگ خیلی براش زود بود...
پژمان...تسلیت میگم ...خیلی زیاد
مرسی زهرا جان