روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

زخم ها

ازش پرسیدم: این زخمها کی خوب میشن؟

گفت: نخواه که خوب بشن، بخواه که همراهت بشن...

گفتم: یعنی تا ابد باید به تن بکشم این زخمها رو؟

گفت: این زخمها یه مرزن...مرز بین چیزی که بودی و چیزی که شدی...این مرزو باید همیشه حفظ کنی تو و از این به بعد زندگیت، تو و انتخابهایی که خواهی داشت، تو و رابطه ات با آدمها...

به مرور می بینی که این زخمها برات قابل درک میشن آنقدر که دیگه دردت نمیاد؛

اینجاست که دیگه میشن برات یه جای زخم، نه خود زخم...میشن یادگاری...میشن تجربه

تو و پیچ و خمهای زندگیت وقتی بهشون نگاه می کنی

درسات رو یادت میارن و کمکت میکنن که قدم بعدیت رو محکم تر و سنجیده تر برداری...این زخم ها رو دوست داشته باش، اونا تورو بزرگتر کردن.

(پرویز پرستویی)

نظرات 1 + ارسال نظر
یاسمین یکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت 01:55

من نمیتونم با تلخیها کنار بیام.فقط سعی میکنم خودمو بزنم به اون راه.
از هر دوره تلخ زندگی که گذشتم دیگه بهش فکر نمیکنم،مشکلات را دور میزنم.باهاشون روبرو نمیشم.بهشون فکر نمیکنم.
و میترسم یه روز مثه کوه سرم آوار شن

بهترین راه گذشتن از تلخیها و مشکلات، عبور کردن از دل آنهاست و پشت سر گذاشتنشونه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد