روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

دشت بی فرهنگی ما ، هرزه تموم علفهاش

ایران

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت

(صادق سرمد)

پاییزززززز

پاییز

مجموعه ای از تضادها برای من است.دوست دارم در فرصت مناسب در موردش بیشتر بنویسم...

خدایا چرا این روزها اینقدر از خودم فاصله گرفته ام.....

چرا اینقدر وقت کم می آورم؟

.

.

.

تو رگ خشک درختها، درد پاییز میگیره

بارون نم نمک آروم، روی جالیز می گیره

دیگه سبزی نمی مونه، همه جا برگهای زرده

دیگه برگها نمی رقصند، رقص پاییز پرِ درده

گرمی دستهای من کم شده دستهاتو بده، دستهای سرد منو گرم بکن، باد پاییز سرده

آفتاب تنبل پاییزی قلبت سرده، بازی ابرها و خورشید، منو آروم کرده

(پاییز-کورش یغمایی)

پی نوشت: برای ثبت در تاریخ، یک دلار دارم روزی هزارتومن تخم میذاره.