روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

وه از این آتش روشن

دلم برای مادربزرگ تنگ شده

هنوز فرصت نکرده ام برایش عزاداری کنم

درواقع....هنوز باور نکرده ام رفتنش را

ذره ذره غم می آید و من

خوب یاد گرفته ام که بی خیال باشم

می دانی که...

کاش آبان زود تر تمام شود

هنوز غول مرحله آخرش مانده.....

پا....ییز

چقدر تو عجیبی ای پاییز رنگارنگ

انگار تمام زندگی من تنها در تو خلاصه شده است

من روزی در تو به دنیا آمدم

در تو گریستن آموختم

در تو شرع به درس خواندن کردم

در تو عاشق شدم

در تو به اوج رسیدم

در تو له شدم

در تو زنده به گور شدم

در تو زندگی را دوباره آغاز کردم

و میدانم

روزی

در تو

خواهم مرد

در توی لعنتی قشنگ دوست داشتنی وحشتناک

در طول همین سه کلمه

مهر

آبان

آذر.