وقتی به هر دلیلی چند صباحی از نوشتن باز می مانم، نوشتن دوباره و چند باره اندکی دشوار می شود.
روزهای گذشته درگیر ممیزیها و گزارش دادن ها بودم و مجالی برای اندیشیدن آزاد نداشتم، چند وقتیست که تمام شده اما چند روز دیگر، مجددا ممیزی سیستم های دیگری شروع می شود و کارهای مربوط به انتهای سال نیز آغاز، بدین سبب درگیری های مازاد دوباره همراهم خواهند شد. اما باکی نیست، به قول پدر بزرگم، تا باشه از این جور درگیریها باشه.
اما با این حال، یکی از گره های ذهنی من این است که راه و رسم اندیشیدن را پاک از خاطر ببرم.
دیشب باران قشنگی میبارید و هوای اینجا را بسیار لطیف کرده بود. من هم از سر کار که برگشتم، فورا لباسهای ورزشی ام را پوشیدم، هدفون به گوش مشغول دویدن شدم.خیلی حس خوبی بود، وقتی قطرات بارن را روی گونه هات حس میکنی، گویی سرانگشتان پر مهریست که تو را نوازش می کنند. در این بین گوشیم هم هی میخوند:
When I need you, just close my eyes and I'm with you...
به این فکر میکردم که واقعا اگه به کسی نیاز داشته باشیم، چشممونو ببندیم و مجسمش کنیم، همه چیز حله؟ نیاز به بودن اون شخص از بین میره؟ خب طبیعتا خیر، چون اون فقط یک فکر و یک تجسمه، اما اگه خاطرات مشترک باشه چی؟ اونها که روزی واقعی بوده اند...پاسخ بازم خیر است. خلاصه در میان همین افکار غوطه میخوردم و میدویدم که به ناگاه فکری به ذهنم رسید. اگر ما هم از جنس همون افکار و تجسم و خاطرات بشیم چی؟ به این معنی که من از جنس فکر بشم، اون شخص هم از جنس فکر بشه، و افکارمون همدیگر را ببینند....آخه فکر مستقل از زمان و مکانه، در همین بین، پرسش دیگری در ذهنم شکل گرفت. انسان چند بعدی است؟ ما چند بعدی هستیم؟ طبیعتا جسم فیزیکی ما در فضای سه بعدی محدود شده، اما شخصیت، افکار و روحمان چطور؟ با خود گفتم، بعید میدانم ذهن انسان محدود به سه بعد باشد، لاقل نشانه هایی وجود دارد که اینگونه نیست. همین که محدود به مکان و زمان نیست، پس در امتداد چه بعدی حرکت میکند که میتواند در زمان به گذشته برود و در مکان به خیلی جاها؟ اگر توانایی رفتن به یک بعد بالاتر را داشتیم، چقدر توانمند تر می شدیم...چقدر بینا تر و دانا تر می شدیم. دقیقا مانند اون مثال عقرب و مگس بر روی یک صفحه کاغذ، اگر دور تا دور صفحه را آتش بزنی، عقرب، هرچقدر توانمند و دارای زهری کشنده باشد، توان نجات خویش را ندارد، محکوم به سوختن است اما مگس، به راحتی، بدون زحمت و با چند بار بال زدن، با استفاده از بعد سوم، خود را از مهلکه می رهاند. حتما شنیده اید که میگویند فلانی آدم تک بعدی است....خب، واضح است که یعنی چه.
نتیجه: تعداد بُعدهایتان را بالا ببرید. روزی شما را از مصیبتی نجات خواهد داد و این توانمندی شماست.
پی نوشت: از قدیم به مساله بُعد علاقه داشتم. بُعد فضاهای برداری، بُعد فیزیکی و بَعدها، تعداد درجه آزادی حرکت رباطها و تجهیزات....
دوباره نوشت: یک حسی درونی بهم میگه ما دست کم پنج بُعدی هستیم. زمان (بُعد چهارم) و یک بُعد ناشناخته بعنوان بُعد پنجم که میتونه آگاهی باشه، شعور کیهانی باشه، نوعی حرکت فیزیکی در فضا برای جاهایی که فیزیک کلاسیک صدق نمیکنه باشه....
پی نوشت بعدی: دوست عزیزم، برای شفای مریضتون عاشقانه دعا خواهم کرد. قوی باش. تو بزرگتر از همیشه هستی. تکیه گاهش هستی، باید قوی و شاد باشی، آرزو میکنم که هرچه زودتر خوب خوب شوند....
سلام دانشمند فضای برداری که شامل گوی هاست چند بعدیه؟
در آنالیز ریاضی، گوی، مجموعه نقاطی است که فاصله آنها از یک نقطه مشخص، کمتر مساوی یک عدد متناهی باشد. در فضای دو بعدی، گوی میشه دایره، در فضای سه بعدی میشه کره، حالا اگه منظورت از گوی، کره است، جوابت میشه، سه. اگه منظورت تعریف ریاضی گوی هستش، جوابت میشه دو. (در فضای تک بعدی، گوی نیست دیگه، بازه هستش)
اما دانشمندان را دوست دارم
ضمنا من دانشمند نیستم.
سلام
برنا خان کجایید؟
سلام
همینجام. هستم در خدمتتون
راستی شما تعبیرخواب بلدین؟
دیشب ی خواب عجیب دیدم
نه راستش، اما برام جالبه که بدونم...
توصیه رو چندبار خوندم
خیلی باید بخونمش
انگار یچیزی درونم هست که حرفتونو قبول داره
خودم هم تجربه اش کرده ام....
دوس دارم بنویسم
یچیزی که حال اینروزامو بیان کنه
خیلی بیحوصله ام
و کمی هم فکرم درگیره کارامه
شاید تو این دو سه روز بنویسم
بنویس جانم....بنویس...
بارونشو فهمیدم ، بقیه اش سخت بود، بذار برم استاد شم برمیگردم :))
خوب باشی دوستم :)
از این استاد تر؟
دیگه میخوای چی بشی؟
با اون غذاها و شیرینی های خوشمزه....
شما هم همینطور :)
راجع ب بعدها باید بحث کنیم... جالبه
بله حتما
سلام
اون وقت چه جوری میشه ابعادمون را زیاد کنیم؟ بیشتر بخوریم؟
سلام

اینم یک راهشه....
آقا عنوانتونم تحلیل کنین برامون
ما یاد (بودن یا نبودن،مسئله این است افتادیم)
nبُعدی یا n+1بُعدی؟ مساله این است.
فرض کن n=2 خب؟ جمله بالا میشه:2بعدی یا 3بعدی؟ مساله این است.
حالا فرض کن n=3 باشه؟ جمله بالا میشه: 3بعدی یا 4بعدی؟ مساله این است.
و به همین ترتیب....
منظور اینه که همواره سعی کنیم یک بُعد به ابعاد خودمون اضافه کنیم و این روند هیچگاه پایانی نداشته باشه....قشنگه...نه؟
عجب پستی بود.باید بارها بخونمش تا ملکه ذهنم شه.
چطور؟
اجازه آقا
ما یکم هنگ کردیم
میگم اینکه فکر و روحمون در بند جسم نیستن و این بعد و اینا...با تله پاتی ارتباط داره!؟
آقا حرفای سخت سخت نزنین،ما سوادمون قد نمیده
ولی حس برخورد دونه های بارون روی صورت واقعا لذت بخشه
آقا چرا حرف میذارید تو دهن پسر مردم...من کی گفتم فکر و روح در بند جسم نیستند؟ من گفتم مقید به زمان و مکان نیستند...از جسم که حرفی نزدم...
بارونو دوست دارم هنوز...