نع. نشد.دنیای دیجیتال هم نشد رفیق. نه کسی میپرسه :هستی؟ نه میپرسه :زنده ای؟ مرده ای؟ چرا آپ نمیکنی؟ چرا فقط پستهای دوخطی میذاری.....
از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان : این شکم ما باد کرده بود شبیه به یک نیمکره. یا بیضیگون. کلی بالا و پایین و دارو دوا ومخصص شقیقه و متخصص ..ن، و نفس تنگی و نمونه برداری و آزمایشگاه پاتالوژی و اندازه نبودن هیچکدام از شلوارهایم، فهمیدیم که این قضیه، نه عفونت بوده، نه باکتری بوده، نه ویروس بوده...بلکه عوارض یکی از داروهایی که گاهی برای گردن درد میخورم بوده....خو لامصبا اینو چرا نمیگین؟ چرا عوضش نمیکنین؟ بعد از مدتها رنج و عذاب (بیشترش بخاطر اندازه نبودن شلوارهایم بود) کم کم رو به بهبودی طی طریق نمودندی. البته...بیهوده می نویسم. اما می نویسم تا یادم بماند تنبان اگه کمی کشاد بُوَد، اشکالی ندارد، روز تنگ پوشش مناسبی برای ورود به انظار عمومی می شوندی.
فلذا، ای کسانی که ایمان آورده اید، دل به وبلاگ نبندیددندی که او را وفا نباشد.
به قول بدرالدین هلالی استر آبادی، ترک یار کردی و من همچنان یارم تورا، دشمن جانی و از جان دوست میدارم تورا، گر به صد خارِ جفا آزرده سازی خاطرم، خاطر نازک به برگِ گُل نیازارم تورا...الی انتها.
بله. اینگونه بود که اینگونه گشتیم ما.