روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه یی ست
وقلب
برای زندگی بس است.
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.
روزی که آهنگ هر حرف
زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه یی ست
تا کمترین سرود ، بوسه باشد.
روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم . . .
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که دیگر نباشم
الف. بامداد
پی نوشت: هر انسانی درجه ای از تنهایی در درون خود دارد. این تنهایی حد یا کران پایین ثابت دارد، اما کران بالای آن بسته به زندگی شخصی، شرایط محیطی و اتفاقاتیست که بر او گذشته است. از شخصی به شخص دیگر تغییر می کند.
ای کاش اینقدر ای کاش نداشتیم....
پی نوشت: گاهی وقت ها دلم برای خودم تنگ می شود
وای پژمان،ببخشید الآن تازه خوندم.الآن میفرستم
من به این نتیجه رسیدم که در نهایت همه تنها هستن . حالا یکی کمتر یکی بیشتر .باید تنهایی رو پذیرفت . زیاذ به خودمون سخت نگیریم .
بله همینطوره
چه شعر قشنگی
+یه روز خوب میاد
منتظرتما
سلام
به قول یالوم تنهایی بزرگترین حقیقت زندگیه. ما عاشق میشیم یا دوست پیدا می کنیم که این تنهایی را با کسی شریک بشیم یا قسمت کنیم ولی در انتها ما باز هم تنهاییم
باز هم تنهاییم.....