روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

مبهم

 رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری، گفته بودی بر می گردی، میگفتی من دوست تو هستم، "دوست" واژه ی کمی نیست، خود تو بودی که اهمیتش را نشانم دادی، این تو بودی که قداستش را برایم معنی کردی، آرامش خود را بر بی قراری هایم ترجیح دادی...تو که میدانستی آرامشت آرزویم بود....نمی پرسم چرا. نمیگویم چرا...تناقض...با توجه به برهان خلف، نتیجه میگیریم که فرض خلف باطل است.

حالا تو هی بنشین و با الگوریتم هایت بازی کن. هی این مستطیل ها را به دو راهی های لوزی شکل وصل کن و هی در میان Yes یا No های لوزی ها سرگردان شو...

وقتی اصول موضوعه ات ناسازگار باشد، کل سیستمت به میریزد آقا، نه استنتاج جواب میدهد نه برهان خلف...

بله...با خودم هستم...در پی یافتن عددی برای پیدا کردن حدت مباش، حد تو مبهم است. کو تا رفع ابهام...تازه...از کجا معلوم همگرا باشی؟

میدانی چیست؟ اصلا من عاشق سری ها و حد های واگرا هستم. دوست ندارم در یک نقطه جمع شوم، میفهمی؟ نمیتوانی در من عددی پیدا کنی که از آن به بعد اختلاف هر دو جمله ام از هر چه تو بگویی کوچکتر باشد، نیست. نه از آرامش آسمان خبری هست و نه از آرامش دریا...دل که جای خود. از آن روز که ضابطه ام را با خود بردی، آشفته شدم، دیگر در هیچ رابطه ای صدق نمیکنم....

و باز "دوست" واژه ی کمی نیست.

خدا را شکر زبانی هست که با آن دنیا را نوشته اند، و باز خدا را شکر که دست کم چند حرف از الفبای آن را می دانم، وگرنه چگونه آشفتگی هایم را بیان میکردم؟

درد واژه ی متقارنی است. اما من قبول ندارم که زیباییش در تقارنش نهفته باشد. زیباییش سوز دارد. سوز آن در نگاشت آن است. وقتی آن را رسم میکنی، مکان هندسی نقاطش دلت را میسوزاند. دلت را نقطه به نقطه و پیوسته می سوزاند.

فرکتالهای ذهنم دیگر از معادلات مندلبرات تبعیت نمیکنند. بیهوده مکوش، در هیچ کجای این تابع دانه برفی نقطه ای (حتی یک نقطه، که اثر سوزن است بر یک صفحه) مشتق پذیر نیست، دنبال بازه ای هموار میگردی؟

انتظار خود را بی پایان نشان میدهد. حالا تو هی قوی باش.

راستی، یادت می آید؟ بوسه ای را که بر گونه ات نشاندم؟ یادت می آید گفتی "آخیش"؟ من چه بیتابانه هر چیز را رعایت میکردم و چه بیهوده در زیر کوهی از درد و برگهای زرد و خشک مدفون شدم....نه....خیال باطل مکن...من زیر کوهی از درد و برگهای زرد و خشک مدفون نمیشوم...مگر نمیبینی مرا بر فراز قله های درد؟ خیلی وقت پیش بود که لبخندی بر لب نشاندم و روزگار را شرمگین کردم. در میان این هیاهوی بهت زده، هم هوایی را هنوز ندیده ام. فقط همین. در ارتفاع کوه های بلند، قبل از هر حرکتی باید هم هوا شوی. تو که این چیز ها را بهتر از من میدانی.

راه می روم. مهم نیست چه راهی...همه ی راهها به تو ختم میشود. مهم نیست کجای این جهان ایستاده ای....مهم نیست بر بلندای آسمان باشی یا در دل جزیره ای در میان دریا، تو خود نیک میدانی، انرژی ها جریان می یابند، در هر حرکتی که انجام میدهی، دوست دارم بدانی...هاله ات را می بینم. چه در بلندای آسمان، چه در دل جزیره ای در دریا.

روزی دوستی به من گفته بود این را....انرژی از بین نمیرود...فقط از شکلی به شکل دیگر تبدیل میشود...مهم انرژی ایست که تو بودی...انرژی است که تو هستی...و من این انرژی را می ستایم. من هم هستم. تا زمانی که این انرژی هست...این هاله هست....

فقط....گاهی...هر از گاهی...کمی از هاله ات را بر روی گونه ام بنشان.

 

پی نوشت: (جهت اطلاع)

برفدانه کُخ یک منحنی ریاضی است که در عین پیوستگی در همه نقاط، در هیچ نقطه‌ای مشتق‌پذیر نیست. این منحنی از نخستین نمونه‌های برخال‌هابوده و در مقاله‌ای از ریاضیدان سوئدی هلگه فون کُخ در سال ۱۹۰۴ معرفی شده است.

وقتی تابعی در نقطه ای مشتق پذیر نباشد نمیتوان در آن نقطه خطی مماس بر آن رسم کرد. و اصطلاحا میگند تابع در آن نقطه هموار نیست.

در بحث دنباله ها و سریها قضیه ای وجود دارد که اگر در آن دنباله ای همگرا باشد، برای هر عدد کوچک دلخواه، عددی وجود دارد که از آن عدد به بعد فاصله هر دو جمله متوالی آن دنباله از آن عدد کوتاهتر است. (اگر درست به خاطر داشته باشم اسمش قضیه کوشی بود)

فرکتال، یا فراکتال (Fractal) یا بَرخال[۱] ساختاری هندسی است متشکل از اجزایی که با بزرگ کردن هر جزء به نسبت معین، همان ساختار اولیه به دست آید. به عبارتی دیگر برخال ساختاری است که هر جزء از آن با کلش همانند است. فراکتال‌ها شکل‌هایی هستند که بر خلاف شکل‌های هندسی اقلیدسی به هیچ وجه منظم نیستند. این شکل‌ها اولاً سرتاسر نامنظم اند، ثانیاً میزان بی نظمی آنها در همه مقیاسها یکسان است و جسم فراکتال از دور ونزدیک یکسان دیده می‌شود. به تعبییر دیگر خودمتشابه است.[۱]از فراکتالها به عنوان یکی از ابزارهای مهم در گرافیک رایانه‌ای نام می‌برند، اما هنگام پیدایش این مفهوم جدید بیشترین نقش را در فشرده سازی فایلهای تصویری بازی می‌کنند

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد