روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

باران

کاش می دانستی، باران!

باران کاش می دانستی که برای همه ی درد های من بهانه ی تازه شدنی

باران من.....فقط وقتی تو می باری، برگهای سرگردان آرام می گیرند...کاش می دانستی

ببار و بریز و ببر با خود...ببار و پاکم کن....ببار و بگذار همراه تو ببارم

ببار تا با ترانه هایت همصدا شوم....

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد