روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

حس خوب

خیلی حس خوبیه وقتی از یک جای معتبر تماس میگیرند و ازت میخوان باهاشون همکاری کنی. مخصوصا اگه اون جا جایی باشه که با افراد دارای سطح بالای علمی و فنی سر و کار داشته باشی و کارهای متفاوت و غیر تکراری انجام بدی. میدونم اینجا با رفتن من موافقت نمیکنن و اگه بخوان میتونن کاری کنن که اونجا هم نتونم برم. اما همین که چنین پیشنهادی به آدم میشه خودش خیلی خوبه...خیلی حس خوبی به آدم میده.
 نمیدونم چی میشه...از یک طرف میتونه خیلی خوب باشه...و از طرفی خیلی بد...

بگذریم.

این روزهایم به تندی باد در حال گذشتن هستند و حجم کارها بقدریست که کلا برخی را کنار گذاشته و اصلا فکرشان را هم نمیکنم. فقط گاهی عذاب وجدانشان را تحمل میکنم. قبول ندارم که نمیشود این همه کار را با هم انجام داد...میشود....باید بشود.....فقط کافیست روزگار کمی مهربانتر باشد.

 

بی ربط نوشت: گاهی وقت ها دلم برای خودم تنگ می شود...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد