روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

آشفته بازار

به خودم:

چند وقته که می خوام بنویسم اما نمیشه. اونقدر کار و برنامه های اجرا نشده دارم که نمیدونم به کدومشون برسم. نمیدونم در زمانهای قدیم هم آدما اینقدر درگیر بودند و برای کارهای روزمره شون وقت کم می آوردند یا اینکه این خصوصیت دوره زمونه ی ماست....

به این برنامه ها، حس نا خوشآیند فراموش کردن درسها و آموخته ها رو هم اضافه کنید، ببینید چی میشه دیگه. باید وقتمو بهتر مدیریت کنم. منم به همون اندازه که نیوتن و بیل گیتس و سایر دوستان و بستگان زمان داشتند زمان دارم. 24 ساعت کامل. ( بستگان: الکی مثلا ما فامیل بیل گیتسیم)

باید ABAP رو شروع کنم. باید ITIL رو شروع کنم. باید مطالعه OR را دوباره شروع کنم چون که سال آینده تحصیلی احتمالا دوباره کلاس بر می دارم، امسال که در  دانشگاه کلاسی برنداشتم یه جوری بودم. زبانو باید حتما حتما به جای قابل قبولی برسونم، موسیقی رو باید بیارم در برنامه، ورزش روزانه رو نباید قطع کنم، یک روز در میان باید دو سه ساعت بیشتر سر کار بمونم، مطالعات SAP را باید گسترش دهم و برای دکتری (هرچند که تجربه تلخی ازش دارم) برنامه ریزی کنم، باید پول بیشتری جمع کنم و از چند ماه دیگه دنبال خونه باشم (هرچند که پولش تهیه شده اما خب خونه بهتر پول بیشتری میخواد) و کلی برنامه دیگه که لزومی به نوشتنشون نیست. در میان این همه برنامه و کار، درد گردنم نگرانی بزرگی شده برای من، چیزیه که جلوی تمرکز و مطالعه منو میگیره، از چند ماه پیش که شروع شد، کلی دکتر رفتم، پس از استفاده از دارو و طب فیزیکی و کلی مشاوره، همگی گفتند که باید با ورزش روزانه مداواش کنی وگرنه اگه دیدی داره اذیتت میکنه باید عمل کنی و من نمیخوام عمل کنم. از دردش خسته شدم. هرچند وقتی بطور مرتب ورزشهای مخصوصشو انجام میدم خیلی بهتر میشه، اما گاهی نمیشه مرتب ورزش کرد، و اون موقع است که دردش میره روی اعصاب.

کلی کتاب نخونده دارم که از ترس درد گردن نرفتم سراغشون....

اینها که همه در مورد خودم بود. رسیدگی به امورات خانواده و توقعاتی که از من دارند هم باید تا حدی انجام شوند. پدر و مادر بزرگ از من توقع دارند هفته ای دو یا سه بار بهشون سر بزنم، خاله و دایی توقع دارند حد اقل ماهی یکبار ببینمشان (البته منزل پدر بزرگ هر دو هفته یکبار میبینمشان اما منزل خودشان نه). یکی از دوستان نزدیکم از من توقع دارد که هفته ای یک یا دو بار ببینمش و برای مشاوره و تبادل نظر در مورد کارش  وقت بذارم.بقیه افراد هم به همین ترتیب در جایگاه های بعدی قرار می گیرند.

نمیدونم در 24 ساعت میشه همه اینها را مدیریت کرد یا نه....اما باید از یه جایی شروع کرد، من از انجام جدی تر ورزش شروع کرده ام. چون اگه بتونم این گردن لعنتی رو آرومش کنم به بقیه کارهام هم میرسم. در مورد ABAP از یکی دو نفر از دوستانم که در این مورد ارتباط بیشتری دارند خواسته ام که منابع را برای بفرستند (امیدوارم این کار سریتر انجام شود). ITIL هم یک استاندارد است و ظاهرا خودش دارد می آید به سمت ما (در محل کار). کتاب نخوانده هم همیشه یکی همراهم است. هر زمان که فرصتی به دست دهد کمی مطالعه میکنم، سیمهای گیتار رو عوض کرده ام و روزانه کمی تمرین میکنم (البته این کافی نیست و باید کلاس را شروع کنم). برای زبان با یک معلم خصوصی صحبت کرده ام و گفته ام که من نمیتونم زمان مشخصی رو فیکس کنم و اون باید زمانشو با من هماهنگ کنه، ظاهرا قبول کرده ولی بعید میدونم بتونم باهاش کار کنم، عکسهای اینستاگرامش یه جوریه که نمیشه توضیح داد، با اینکه هزینه کلاس زبان ما توسط محل کارم پرداخت میشه اما تا حالا از این گزینه استفاده نکرده ام. برای دکترا شاید نتونم امسال یا سال دیگه کاری بکنم، اما وقتی OR  میخونم و یا زبان بخونم به اون هم کمک میشه. در مورد OR (Operation Research)o هم باید بگم که رشته اصلی و تخصصی منه و در حد آموزش مقطع لیسانس در ذهنم هستش اما باید جدی تر بخونم و کیفیت مثالها و تمرینها رو ببرم بالا، ضمن اینکه برای دکترا بهش نیاز دارم. کتاب مرجعش همین الانم روی میزمه و یادم نمیاد در این چند ساله ازش دور شده باشم، اما نمیدونم چرا اون به من نزدیک نمیشه.

احساس میکنم به یک دستیار نیاز دارم.......

پ ن:

یادمه در وبلاگ قبلیم یک بار مطلبی از خودم نوشتم، یک نفر که نمیدونستم کیه اومد و گفت تو اینها را اینجا مینویسی که خودتو نشون بدی، و کلی حرف دیگه زد و رفت. حالا برای اینکه سو تفاهمی پیش نیاد میگم که اینطوری نیست. اولا این چیزها را برای خودم و دوستانی که با آنها در ارتباط هستم می نویسم، دوما اینها مواردی هستند که در این روزها ذهن و فکرم را درگیر کرده اند و همه واقیت امروز من هستند.


 

نظرات 21 + ارسال نظر

شاید بهتر باشه وقت مطالعه گردنتونو با گردنبند طبی ببندین
ما با عادتهای نادرستی که داریم به دردهای جسمی و روحیمون اضافه میکنیم
امیدوارم این گردن دردو خیلی زود شکست بدین تا نتونه جلوی اجرای برنامه هاتونو بگیره
به امید اون روز

مرسی....اتفاقا دارم....اما بستن گردنبند باید با نظر پزشک باشه....بهتره عادتهای نادرستمونو درست کنیم....
خیلی ممنون...منم امیدوارم...

ی MRI برین
و ی دکتر خوب متخصص ستون فقرات
دیسک گردن نباشه یوقت
خیلی درد بدیه
ان شالله که مسئله مهمی نیست اما ساده از کنارش رد نشین

داده ام....دکتر هم رفته ام....هست متاسفانه....خیلی هم بده....

خزنده دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 13:26

یه چیز باحالی بگم حالا: توی همین شهر قول می دم ده ها هزار نفر زندگی می کنن که دوست دارن یکی بیاد از هر روزشون 5-6 ساعتش رو بخره و به جاش یه ده بیست تومنی پول بده انقد که بیکار زیاد داریم. دیدم که می گم ها. حداقل دو سه نفر شخصا به خود من گفته ن که نمی دونن با وقتشون چیکار کنن دقیقا

مدیریت زمان خیلی خیلی سلیقه ایه. من اصلا نمی تونم عرضی زمانبندی کنم. یعنی 4-5 تا کار رو با هم جلو ببرم. الان که درگیر درسم، کلا موسیقی و ورزش و فرانسوی فراموشم شده. خیلی هنر می کنم توی مترو کتاب می خونم. ولی با این حجم کارهایی که شما داری، امیدوارم پتانسیل انجام کار همزمان رو داشته باشی...

+ زبان در چه حد بلدی؟ (انگلیسی منظورت بود دیگه نه؟! :دی) اگه صفر ِ صفر نیستی، و می خوای در سطح امتحان تافل مثلا آماده بشی، خودت خیلی خوب می تونی کار کنی ها. من به دو نفر از دوستان مجموعه کارهایی که باید بکنن رو گفتم، خودشون دارن می خونن بدون کلاس خیلی هم پیشرفت کردن. نیازی نیست به نظرم که حتما کلاس بری...

نه متاسفانه نمیشه همزمان همه کارها رو انجام داد. هرچند هنوز منابعی که باید کارم رو شروع کنم پیدا نکرده ام....
اما چند تا کار مهمتر دارم که اگه اونها انجام بشه و تغییراتی در پیش رو هست همه انجام بشه و کارها روی روال بیفته میشه انجامشون داد. چون دو تا از مهمترینهاش به کارم مربوطه، در محل کار هم میتونم بهشون بپردازم.....البته اگه منابعش گیر بیاد...

یاسمین دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 12:19

چی درس میدی؟

کدوم دانشگاه؟؟

Operation Research

ساتین جمعه 9 مرداد 1394 ساعت 00:36 http://sapphiree.persianblog.ir

امیدوارم به همه برنامه هات برسی ، به نظرم مدیر برنامه استخدام کن :))

باشه

مگهان پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 02:44

ممنونم از لطف بی اندازه تون آقا برنا :)

خواهش :)

فاطیما چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 21:06

خب امیدوارم اون خونه ای که می خواین بخرین جور بشه و صدای ونگ و ونگ نی نی و غرولند عیال هم به فضاش اضافه بشه اون وقت بیاین و از لیست بلند بالای اون موقع بنویسین
راستی یه سوالی. خوندم دیدم شما هم از بلاگفا اثاث کشیدین بلاگ اسکای. راضی هستین ازش؟ منم بلاگفا در به در کرده نه دیگه می تونم برم دوباره اونجا نه اطلاع خاصی راجع به بقیه سرویسا دارم. بلاگ اسکای خوبه؟ راحته برای کسی که بلاگفایی بوده؟ بیان چی؟ اگه میشه و اطلاع دارین کمک لطفا

بله خوبه. البته وقتی وارد محیطش میشین چون براتون آشنا نیست احساس غریبی میکنید، اما کم کم آشنا میشید. نکته دیگه اینه که چون اشکالات و خرابیهاش خیلی کمتر از سرورهای دیگه بوده به نظر من یک سر و گردن از بقه بهتره. برای همین اینجا رو انتخاب کردم

شین چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 18:21 http://www.thelittletraveler.blogsky.com

بگو بهم. دوست دارم بشنوم. البته اگه خودتم میخوای
من خودمم زندگیم زیاد شیرین نیس

چشم

شین چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 14:42 http://www.thelittletraveler.blogsky.com

چرا چی شد؟
چه اتفاقی؟

گفتنش آسون نیست
میام بهت میگم

مگ چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 13:18

دانشجو مهمه!!! دانشجوووو بله!!!


که من نیستم خب من فقط تو رشته ی مورد علاقه م دانشجو هستم که فعلاً گذاشتمش برای مدتی کنار

من نمیدونم اوضاع از چه قراره
اگه دوست داشتی راجع بهش میتونی حرف بزنی. اگه کاری از دستم بر بیاد خوشحال میشم انجام بدم

Rima چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 11:55 http://dailytalk.blog.ir

کامنت من کو ؟
کلی از برنامه هات تعریف کرده بودم و به به و چه چه راه انداخته بودم
نکنه میخواستم کامنت بذارم و نذاشتم !
نکنه شما تاییدش نکردی !

نه والا من کامنتی از شما دریافت نکردم.....

مگهان چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 11:25

راستش می خواستم انصراف بدم ، دانشگاه و اساتید شهرم رو دوس نداشتم. ولی ادامه میدم احتمالا... تو کلاسش ننشستم فقط میدونم این استاد رو دوس داشتم دوباره باهاش برمیدارم:) باید اکسپرت چویس رو یاد بگیرم براش ...
دقیقا بحث عدد و رقم نیست. ما خیلی خفیفش رو داریم اتفاقا می خواستم بگم اینم تو کامنت قبل نه مثل بچه های صنایع ؛) البته به مدیریتی ها بیشتر از حسابداری هام انگار تدریس میکنن. این استاد ما خیلی درسش رو جدی گرفته و میگه برای مدیریت باید خوب تر تدریس شه:دی
اینجوریااا
بازم عطسه کردم:دی

عافیت باشه
دانشگاه و استاد مهم نیست، دانشجو مهمه. باور کن. یه دوستا داشتم لیسانسش دانشگاه آزاد ماهشهر بود، (میدونی کجاست؟؟؟؟) مدتها با هم حرف میزدیم، چند تا سمینار که خودم ارایه داشتم دعوتش کردم، با اینکه راهش دور بود اما اومد. همین به انگیزه اش کمک کرد، تابستونش هم نشست به درس خوندن، کنکور فوق امتحان داد، فکر میکنی رتبه اش چند شد؟ 3. با رتبه 3 هوش مصنوعی شریف قبول شد.

یاسمین چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 11:25

راستی دانشگاه تدریس میکنی؟؟

یاسمین چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 11:24

راستی دانشگاه تدریس میکنی؟؟

گاهی وقتها آری.

یاسمین چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 11:22

سلام.سلام

چه اصطلاحات سختی!!!

بعضی وقتا کارها و مشغله زیاد میشه اما بنظر من میشه شاکر همین مشغله ها بود.از بیکاری بهتره.استراحت زیادی هم آدمو منفعل میکنه.

خودتو نگران نکن،وسط کارات لبخند عمیق بزن،استرستو کم میکنه.ورزش و موزیک و نیایش هم که معجزه میکنن.


خیلی زود روزای پرکار تموم میشن.

تو میتونی.موفق باشی.

سلام
خیلی ممنون بابت کامنت امید بخش و انرژی دهندتون
شما نیز موفق باشید

مگهان چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 10:26

OR خوب است.
من هیچ تحلیلی برام راحت نیست خیلی ساله هیچ عدد و رقمی رو حساب نکردم حتی ... با اون حال این درس رو عمیقا دوس دارم و فک می کنم خیلی شیرینه:) !
این ترم حذف کردم این درس رو متاسفانه... باید یه نگاهی بندازم بهش تابستون که یاد بگیرم یه چیزایی...

جدی؟
مگه چی میخونی که OR داری؟ صنایع میخونی؟
البته مدیریتها و حسابداری ها هم خفیف شده ی OR رو به نام پژوهش عملیاتی دارند
در هر حال، ما در خدمتیم. این درس هم چیزیه که درس دادنش خیلی مهمه، اعداد و ارقامش مهم نیست، تحلیلش مهمه. اینکه بدونی پشت این اعداد چه اتفاقی داره میفته مهمه. ضمنا وقتی کمی پیشرفته تر بشه دیگه عدد و رقم نداره.

مگهان چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 10:22

من به وبلاگ قبلیتون اصن کاری ندارم ، به کسی که اون حرف نامربوط و زد هم کاری ندارم .
ولی یه چیزی اینا رو نوشتی که خودتو نشون بدی ؟ البته من دیگه با شما شوخی نمی کردم ، چون آقای متشخصی هستین !

آره دیگه....
فهمیدی میخوام خودمو نشون بدم؟؟؟؟؟؟
چرا شوخی نمیکردی؟.....راحت باش جانم

فاطیما سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 21:38

اوه چه قدر کار... داشتم می چرخیدم لینک به لینک رسیدم این جا. دونه به دونه داشتم لیست شما رو می خوندم که حس کردم خسته ام! انگاری من انجامش داده باشم یا قراره انجامشون بدم! بعد شما مجرد هستید یا متاهل؟ اینا فقط کارای مربوط به خودتون بود یا یه لیست به همین بلندی هم درباره وظایف همسری و پدری و غیره هم دارید؟
کلا خدا قوت!

نه دیگه....از اون لیستا ندارم فعلا

زهرا سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 21:37

خسته نباشی مادر ....... چقدر کار داری ..... والا ....... خیلی خسته نباشی .......... البته خدا قوت قشنگتره جانم....... خدا قوت بالام جان ........

سلامت باشی مادر جان
تازه خیلیاش هم نوشته نشده....

ماهی سیاه کوچولو سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 19:54 http://1nicegirl8.blogsky.com/

اوه چقدر کار سرم درد گرفت
خداقوت

گردن منم همینطور.....
ممنون

آقای اردیبهشتی سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 17:28 http://mayfamily.blogsky.com

امیدوارم در مراحل زندگی تون موفق باشید. واقعا وقت انسان طلا است.

سپاس بیکران
ممنون از لطفتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد