روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

قانون دنیا

دنیا قانون عجیبی دارد

هفت میلیارد آدم و فقط با یکی از آنها احساس تنهایی نمیکنیم

و خدا نکند که آن یک نفر تنهایت بگذارد

آنوقت

حتی با خودت هم

غریبه می شوی....

ح.پناهی

پ.ن.: به قول یکی از دوستان بازیگر سینمای هالیوود، قانونها برای شکسته شدن وضع شده اند...

یکی از اساتید دوران لیسانسم هم همین مفهومو به یکی از دانشجو ها میگفت. میگفت افتادن برای دانشجوست.

 پ .ن.: خسته ام از دل خوش کنک های مداوم و بی اثر، مدتهاست که تنها خسته ای در راهم که نفس نفس زنان آخرین جرعه های جانش را می بخشد و میرود...

پ.ن.: و چه خوب شد که تو آمدی. دلم قرص شد. برای حرفهایم از این به بعد شاهدی دارم.

پ.ن.: دیگر کارم تمام است. می دانم. دیگر من نیستم. بیخودی با امیدهای واهی و تظاهر به قوی بودن دلم را خوش نمیکنم. بعد از این ، تنها جسمی از من باقی می ماند که وظایفش را انجام میدهد. دوست میدارد، دوستش میدارند، راه می رود، کار میکند، می خورد، می خوابد، می خواند، اما دیگر، خودش نیست.

پ.ن.: این مردم را به حال خود وامی گذارم. تا زمانیکه تنها نوک بینی هدف دیدارشان است. و عقل و هوش وابسته به همین بُردِ اندکِ بینایی. درست یا غلط، مهم نیست. دیگر کاری ندارم.

پ.ن.: و من یک تنه، به جنگ رفته ام. یک تنه باید تمام قوانین بالا را بشکنم. یک تنه همه چیز را در هم شکسته ام.


روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست


شرمنده ات نمی کنم. میدانی که.

آسوده باش.

اما

وَه از این آتش روشن

که به جان من و توست

زندگی یعنی همین آتش روشن.


نظرات 9 + ارسال نظر
خانم اردیبهشتی یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 18:21 http://mayfamily.blogsky.com

سلام
هر یک از پ.ن ها را که خواندم این جوری شدم بعد این جوری بعد این جوری آخر دست هم این جوری چه شده برادر؟

چیزی نیست بزرگوار
خوبم. یک دلتنگی بود که با نوشتنش سبک شد و رفت اوت ته مها خاک شد

ساتین یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 13:02 http://sapphiree.persianblog.ir

سلام خوبی ؟ بابت اون کودک خیلی متاسفم و تسلیت میگم ولی بابت پستت
... به نظر من تا وقتی که تو نخوای بقیه رو وارد پیله تنهاییت بکنی و بخوای همه کارها رو خودت به سرانجام برسونی حست همین میمونه ... به عنوان خواهر کوچکترت گفتم این رو فقط. امیدوادم خست بهتر بشه

سلام. ممنون خواهر جان. شما سرور و بزرگ مایی
ضمنا من خوبم. از پیله خبری نیست.

ریما جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 20:12

من چیزی متوجه نشدم
امیدوارم زودترحال دلت خوب شه
بابت فوت اون بچه خیلی ناراحت شدم
خدا به پدرمادرش و شما صبر بده

ممنون

مگهان چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 20:17

اگه دوست داشتی از حال و روزت برام بنویس پسرم .... دل گرفته ای...
چرا ؟

ممنون

مهران چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 05:51 http://mehran.blogsky.com/

چقدر غمگین...

ماهی سیاه کوچولو سه‌شنبه 20 مرداد 1394 ساعت 14:12 http://1nicegirl8.blogsky.com/

با تمام وجود درکت میکنم

یاسمین سه‌شنبه 20 مرداد 1394 ساعت 13:57

حق داری بابت همش.حستو کاملا درک میکنم اما ناامید نباش
خودمم زیاد تو اینجور احساسات غوطه ور بودم اما باید ایستاد،رفت،جنگید.
گاهی هم باید جلوی بعضی چالشها خودتو بزنی به اون راه.که اصلا چنین چیزی ندیدی.چنین چیزی وجود نداره.
تنها چارش دور زدن مانع هست.

امیدوار باش.امیدوار

آزی سه‌شنبه 20 مرداد 1394 ساعت 10:51

پس همشهریه من که خودش خسته است ... ای بابا ای بابا ....

مهم نیست. یعنی هیچ وقت مهم نبوده. اینم میگذره. میدونم. تجربه اش را دارم.

مگهان سه‌شنبه 20 مرداد 1394 ساعت 10:36

اون بیت نوشته شده در خط های انتهایی پست ... و اون خط های انتهایی و اون خط های انتهایی.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد