روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

هر سخن، هر رفتار، دانه هاییست که می افشانیم. برگ و باریست که می رویانیم.

از درگیریهای کاری و میهمانان خارجی و مقامات بلند پایه مملکتی و بازدید وزیر و معاون وزیر و تا دیروقت ماندن سرکار و انجام خریدها و نظافت خونه جدید و درگیریهای وابسته به آن که بگذریم، میرسیم به اینجا. به جایی که دور از همه ی این هیاهوها میتونم کمی ذهنم را آرام کنم. نوشته های دوستان را بخوانم و خود را رها کنم برای مدتی و نفسی تازه کنم برای ادامه کارها. خب، کارها بهتر از آنچه که انتظار داشتم پیش میرود و امیدوارم همین روند ادامه پیدا کند. در این گیر و دار، گاهی خسته و غمگین میشدم و افسرده از تنهایی، گاهی خوشحال و انرژیک و شاد از اینکه آدمهای خوبی اطرافم هستند، آنقدر خوب که تنهاییت را برای همیشه از بین ببرند. هرچند درجه ای از تنهایی در هر کسی برای همیشه باقی خواهد ماند. حتی اگر مناسب ترین فرد همراه همیشگی زندگیش باشد. این خصوصیت آدمی است.

خوشحالم، چون تحت فشار بودن همیشه بزرگتر و قوی ترم کرده است. دیگر ترسی ندارم از فرسوده شدن، یاد گرفته ام که درس بگیرم از زندگی و آنرا بکار بندم. ارتباطات جدیدی را به شکل درست تری ایجاد کرده ام که همین موضوع به تنهایی خوشحالم میکند، اطرافیانم را بهتر شناخته ام و این به تنهایی برای من ارزشمند است.

یاد گرفته ام که با همه به دیده ی احترام بنگرم. حتی اگر با من مخالف باشد. حتی اگر کار اشتباهی انجام داده باشد. یاد گرفته ام که صبور تر باشم و اجازه دهم دیگران در کنارم احساس راحتی، امنیت و اطمینان خاطر داشته باشند. یاد گرفته ام که باید ستون محکمی برای زندگی خویش باشم. آموختم که نیکی راهیست که پشیمانی ندارد و چند برابر به خودت باز میگردد. همواره این سخن در گوشم است که راه در جهان یکیست و آن راه راستی است. خوشحالم که بارها این راه را آزموده ام و در آزمونهای سختش سربلند بیرون آمده ام. یاد گرفته ام که کودکان را دوست بدارم  (هرچند که همواره آنان را دوست داشته ام) و بدانم که عظمتی که در مقابل کودک سر تعظیم فرود نیاورد پشیزی نمی ارزد. یاد گرفته ام که به انسانها فارغ از جنسیتشان نگاه کنم. یاد گرفته ام که آگاهانه بیشتر لبخند بزنم و خیر خواه دیگران باشم.

اینها جای خوشحالی ندارد؟


دل من دیر زمانی است که می پندارد :

« دوستی » نیز گلی است ؛

مثل نیلوفر و ناز ،

ساقه ترد ظریفی دارد .

بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد

جان این ساقه نازک را

                       - دانسته-

                          بیازارد !

 

در زمینی که ضمیر من و توست ،

از نخستین دیدار ،

هر سخن ، هر رفتار ،

دانه هایی است که می افشانیم .

برگ و باری است که می رویانیم

آب و خورشید و نسیمش « مهر » است

 

گر بدانگونه که بایست به بار آید ،

زندگی را به دل‌انگیزترین چهره بیاراید .

آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف ،

که تمنای وجودت همه او باشد و بس .

بی‌نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس .

 

زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست

تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست .

 

در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز ،

عطر جان‌پرور عشق

گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز

دانه ها را باید از نو کاشت .

آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان

خرج می باید کرد .

رنج می باید برد .

دوست می باید داشت !

 

با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد

با سلامی که در آن نور ببارد لبخند

دست یکدیگر را

بفشاریم به مهر

جام دل هامان را

                مالامال از یاری ، غمخواری

بسپاریم به هم

 

بسراییم به آواز بلند :

- شادی روی تو  !

                      ای دیده به دیدار تو شاد

باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست

تازه ،

        عطر افشان

                   گلباران باد

(ف.مشیری)

نظرات 19 + ارسال نظر
هلیا(منتقد و رک گو) دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 23:39

خواهش می کنم برنا جون . این حرفا چیه؟
من پشت قاب جا نمیشممم. تازه اون پشت حوصلمم سر میره.
ببینم برنا جون جای دیگه ای سراغ نداری پیشنهاد بدی

روی تاقچه خوبه؟

مگهان یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 11:43

کاش اینجا آپ شه :)

کاش....واقعا کاش....
جانا سخن از زبان ما می گویی

هلیا(منتقد و رک گو) یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 07:03

برنا جوننن من قبلا تو وبلاگت نیومده بودم...چطور میگی خیلی وقت بود نیومده بودی؟؟؟
برنا جون مرسی که به نظر من احترام گذاشتی
میگم دوست خوب باید عین آینه باشه ...نه؟!؟!
خوب دیگه من برم

آخه خیلی وقت پیش یک نفر دیگر با نام منتقد آمده بود و در باره ی یکی از مطالبم نظر خصوصی گذاشته بود، البته اون نظرش مثل شما خیر نبود. بعدش، شما اومدی و تقریبا با همون اسم، فکر کردم شاید دوباره همون قبلیه هستی.
به هر حال، عذر میخوام که اشتباه گرفتمت.
خوش آمدی

منتقد و رک گو یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 00:04

کی با منه؟کیه کیه کیههه؟عه ماهی سیاه کوچولوعه؟مرسی ماهی جون
یوهاهاهاها برناااااا ما شدیم دو نفر و تو یه نفری.حالا بیا با ما دعوا (آخه چند نفر به چند نفر). یو هاهاهاها

دعوا برای چی رک گو جان؟ یه نفر پیدا شده که حرفشو رک میزنه باید گرفتش گذاشتش توی قاب و زدش به دیوار به جون خودم.

خانم اردیبهشتی شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 19:09 http://mayfamily.blogsky.com

سلام
برادر کم پیدایید! نمی نویسید؟

سلام خواهر جان
ممنون از محبتتان
هستیم.....راستش در گیر جابجایی و راه انداختن خونه ی جدید هستم

جانِ شیفته شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 15:36

فکرش را بکن
چه مرگ قشنگی می تواند باشد!
تو
از کوچه مرا صدا بزنی
و من
از شدتِ اشتیاق
در و پنجره را با هم قاطی کنم...


چرا آدرس نداری

ماهی سیاه کوچولو شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 13:54 http://1nicegirl8.blogsky.com/

شوخی فرمودم برنا جان
تو هنوز یک دهم تواناییهات رو هم رو نکردی
شاید بهتره رک گو بیشتر بشناست

ممنونم ماهی جون، شما مثل همیشه به من لطف داری.
اما من اینجا فقط حرفهای دلمو میزنم، چیزهایی که باهاشون درگیرم یا دوست دارمو مینویسم، نه تواناییهام...لاقل تو بهتر از بقیه میدونی که اهل به رخ کشیدن نیستم...
البته منتقد رک گو هم منظور بدی نداشته، چیزی که به نظرش درست اومده رو نوشته و من از این بابت ازش تشکر میکنم. نمیگم حرفش درست بوده یا غلط، فقط میگم که من به این منظور نمی نویسم، هرچند ممکنه اون طور که منتقد گفته برداشت بشه.

ماهی سیاه کوچولو شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 12:15 http://1nicegirl8.blogsky.com/

منتقد و رک گو لایک بسیار:)

منتقد جون، با شماست

منتقد و رک گو جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 01:15

مرسی. چشمت بی بلا. دیگه نبینمااااا

خواهش....باشه باشه.....

مینو پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 11:35 http://milad321.blogfa.com

سلام
کامنت های شما رو اغلب در وب دوستان میدیدم.دوست دارم به وبلاگهایی که بنظرم دلنشین هستند سر بزنم.فارغ از سن و سال و جنسیت و غیره.برای همین شروع کردم به خواندن پست هایتان.
به نظرم بهترین چیزها را یاد گرفته اید.خوش بحال اطرافیان

سلام
ممنونم که مرا فارغ از سن و سال و جنسیت میخوانید
و ممنونم از لطف و محبتتون

منتقد و رک گو پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 02:22

سلام. کمی که نوشته هاتونو خوندم دیدم که چقدر سعی در به رخ کشیدن موقعیت و جایگاهتون به افراد دارید...متاسفانه...
بسه دیگه اینهمه تفاخر. یکم خودتون باشید. البته نگید که اهل کلاس گذاشتن و این حرفا نیستید

به به....سلام.....خیلی وقت بود تشریف نیاورده بودید......خیلی خوش آمدید......
چون شما میگی چشم. قبلا خودمون بودیم. از این به بعد هم خودمونیم.

جانِ شیفته یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 15:45

نذر کرده ام
یک روز که خوشحال تر بودم،
بیایم و بنویسم که:
زندگی را باید با لذّت خورد!
ضربه های روی سر را
باید آرام بوسید
و بعد لبخند زد وُ
دوباره با شوق راه افتاد...

یک روز که خوشحال تر بودم
می آیم و می نویسم که: "
این نیز بگذرد"!
مثل همیشه که همه چیز گذشته است وُ
آب از آسیاب وُ
طبلِ طوفان از نوا افتاده است...

یک روز که خوشحال تر بودم،
یک نقّاشی از پاییز می گذارم
که یادم بیاید:
زمستان تنها فصلِ زندگی نیست!
زندگی پاییز هم می شود،
رنگارنگ... از همه رنگ...

یک روز که خوشحال تر بودم،
نذرم را اَدا می کنم
تا روزهایی مثل حالا
که خستگی و ناتوانی
لای دست و پایم پیچیده است،
بخوانمشان و یادم بیاید که:
هیچ بهار و تابستانی
بدون پاییز و زمستان لطفی ندارد
و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان...

لحظه هاتون پر از آرامش...

ممنونم جان شیفته جان
خیلی زیبا بود
واقعا لذت بردم

ماهی سیاه کوچولو پنج‌شنبه 12 شهریور 1394 ساعت 21:17 http://1nicegirl8.blogsky.com/

اوه من چقدر ذوق دارم ک تو دوست منی

و من چقدر خوشحالم که تو دوستمی

Rojin پنج‌شنبه 12 شهریور 1394 ساعت 14:15 http://rojna.blogfa.com

منم میخواستم حرف یاسمین رو بگم. چقدر درس زندگی یاد گرفتی.

من احساس نوشتن و سواد قلم به دست گرفتن رو بعد از اشعه درمانی از دست دادم پستام به دل خودمم نمیشینه چه برسه به دیگران.

دوستیهات همیشه پایدار

ممنون روژین عزیز
شما بنویس....هر چی بنویسی هر طور که بنویسی برای ما دلنشینه

یاسمین چهارشنبه 11 شهریور 1394 ساعت 11:55

سلام.
میخواستم بنویسم چه چیزهای خوبی یاد گرفتی که دیدم خانوم اردیبهشتی هم همینو نوشته.
از وجوه تفاهم ما اردیبهشتیهاس.
ما اردیبهشتیا یه ایطو چیزا تو خودمون داریم.

سلام
الان از نوشته های من تعریف کردی یا از خودتون؟

Rima سه‌شنبه 10 شهریور 1394 ساعت 20:47 http://dailytalk.blog.ir

چه سر شلوغی
چه اتفاقای مهمی
خونه نو مبارک باشه
راستش این 3 پست آخر رو خوندم روم نمیشه بگم سرم شلوغه که سر شما خیلی شلوغتره
دست مریزاد که تو این شرایط هم وبلاگتونو سر پا نگه داشتین

خیلی مخلصیم رفیق جان

ال استریت سه‌شنبه 10 شهریور 1394 ساعت 17:21 http://mehran.blogsky.com/

- یاد گرفته ام که آگاهانه بیشتر لبخند بزنم.
این خیلی خوبه...

میدونستم از این خوشت میاد

خانم اردیبهشتی سه‌شنبه 10 شهریور 1394 ساعت 16:37 http://mayfamily.blogsky.com

سلام
چه چیزهای خوبی یاد گرفتید و چه شعر زیبایی انتخاب کردید

سلام
ممنون. شما که خودتون حدتون بالشارع هستش. ما در محضر حضرتعالی تلمذ می کنیم

شمیم سه‌شنبه 10 شهریور 1394 ساعت 15:14 http://shamimedoost.blogfa.com

اینا درسهای خوبیه که روزگار به آدم میده ... ولی معمولا زمان می بره و وقتی یاد میگیری که به عقب برمیگردی میبینی چقدر فرصتها رو بخاطر ندونستن این درسها از دست دادی.
موفق باشید

بله همینطوره. حق با شماست.
مهم اینه که دیگه فرصتها رو از دست ندی. اگه همیشه بتونی تحلیل کنی که در ازای زمانی که داری همیشه از دست میدی چی به دست میاری، کمی از دست دادن فرصتها تحت کنترل در میاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد