روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

آیا شما در مدار سرنوشت خویش قرار دارید؟

زندگی فقط یک بار اتفاق میافته. درسته؟ خب. حالا بیاییم به زندگی خودمون کمی دقت کنیم. آیا  ما در حال زندگی خودمان هستیم؟ اصلا زندگی خودمان چیست و کجاست؟ اندیشیدن به این پرسش هم خالی از لطف نیست: ما برای خودمان زندگی میکنیم؟ یا برای همسایه؟ همکار؟ همکلاسی؟ فلان فامیل؟ بهمان دوست و آشنا و دیگران؟ خودمان کجای زندگی خود ایستاده ایم؟

الگوهای ما در زندگیمان چه کسانی هستند؟ قهرمانان یا افراد مشهور؟ کدام یک مناسب الگوبرداری هستند؟اصلا الگویی داریم؟ اگر داریم، فقط تقلید میکنیم؟ یا راه و روش و قوانین را می آموزیم و بعد زندگی خودمان را میکنیم؟

راستش خیلی ها در این مورد اشکال دارند.من هم مستثنا نیستم البته. گاهی زندگی ما رو دیگران تعیین میکنند (همه درگیرش هستیم. گاهی آگاهانه و بیشتر مواقع ناآگاهانه). باید یاد بگیریم که از یه جایی به بعد زندگی خودمان را داشته باشیم. مثل دانشجوی یک کلاس هنری، مثلا نقاشی یا موسیقی. قوانین و مهارتهای آن را یاد بگیریم، بعدش برویم و نقاشی خودمان را بکشیم، ساز خودمان را بزنیم نه تکرار اثرات دیگران.

برای این کار باید یاد بگیریم که بر مدار سرنوشت خویش قرار بگیریم. باید یاد بگیریم که شادی های واقعی را دنبال کنیم. خیلی از چیزها به تبع آن درست خواهد شد.

باید برای خوشبختی تلاش کرد. راه پیدا کردن خوشبختی اینه که لحظاتیکه بیشتر از همیشه شاد هستیمو به خاطر بسپاریم، -نه لحظه هایی که هیجان زده هستیم یا جو گیر میشیم، بلکه لحظه هایی که عمیقا شادیم_ لازمه این کار، اندکی تحلیل کردن خود است. آن چیست که شما را خوشحال میکند؟ همونو حفظش کنید. بدون توجه به آنکه مردم به شما چه می گویند (همسایه و همکار و فامیل  و ....) این چیزیست که "دنبال کردن سعادت خود" نام دارد.


توضیح: به این مطلب در کتاب قدرت اسطوره (کمپلبل) اشاره شده و من خوانش ساده و کوتاهی از آنرا اینجا نوشتم. قطعا کامل و جامع نیست اما ممکنه برای برخی شروع یک ایده، اندیشه و یا تفکر سازنده باشد.

پی نوشت بعدی، برخی از عبارت ها وجمله هایی که دوست داشتم:

-تعریفی از خداوند وجود دارد که بسیاری از فیلسوفان آن را تکرار کرده اند. خداوند حوزه ای قابل درک است-حوزه ای که ذهن آن را می شناسد نه حواس- که مرکزش در همه جا هست و محیطش در هیچ کجا نیست. و مرکزش درست همانجاییست که شما نشسته اید. و مرکز دیگرش جایی که من نشسته ام. و هر یک از ما تجلی آن رمز هستیم. این درک اسطوره شناختی زیبایی است که به شما حسی از اینکه چه کسی و چه چیزی هستید می دهد.

- نمیتوان گفت که زندگی بیهوده است چون به گورستان ختم می شود.

- دنیای امروز با دنیای پنجاه سال پیش فرق دارد. اما زندگی درونی انسان دقیقا همان است که بود.

-شما فقط یک بار زندگی میکنید، و ناگزیر نیستید آن را برای شش نفر زندگی کنید، به زندگی خود توجه داشته باشید.

- آن نیرو در درون شماست. بروید و پیدایش کنید

نظرات 7 + ارسال نظر
Nila چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 17:44

چقدر این پست خوب بود... واسه حال این روزام !
این روزا که راهم از دید دیگران غلطه اما خوشحالم میکنه !
ولش نمیکنم این خوشحالی رو ...

جدا؟
خوشحالم که این پستم براتون خوب بوده.....چقد خوب

یکی زیر آسمان شهر دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 21:13 http://mylifetimenotes.blogsky.com

این حرفا دقیقا حرفایی بود که من این روزا دایم باخودم تکرار میکنم ولی متاسفانه عمل کردن خیلی خیلی سخت تر از خوندن و گفتن این حرف هاست...

بله همینطوره

هلیا چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 22:58

دوست جان من کی گفتم که تو از ترس حرف مردم و انتقادهای من
اینجا مطلب می نویسی؟!؟
با من از این شوخیا نکن عزیزم. بگو کی گفتم؟
مگه شما با منتقدا دوست میشین

بله که دوست میشم، منتقدهااز بهترین دوستها هستند چون باعث میشن که ما به کارها و رفتارمون فکر کنیم و آدم بهتری باشیم.

هلیا سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 23:18

چقدر از خوندن این پست لذت بردم. میدونی این مشکلو خیلی از ماها داریم . اینکه یه نفر بتونه زندگی خودشو داشته باشه برای خودش زندگی کنه اوج هنره.
خیلیا واسه مردم زندگی می کنن مثلا میگن اگه این کارو کنم مردم چی میگن یا اگه این کارو کنم تحسینم می کنن ...
اگه مطلبی راجع به ترس از حرف و قضاوت مردم هم بنویسی عالیه.

خواهش میکنم دوست جان منتقد من. راستش از ترس حرف مردم و انتقاد های تو نمی نویسم
شوخی کردم عزیزم، راستش من خیلی تخصصی ندارم در این زمینه. فقط همینو میدونم که نباید زیاد به این حرفها و قضاوتها توجه کرد. آخه مردم که جای ما نبوده اند که بتونند ما رو درست قضاوت کنند. ما باید یاد بگیریم که در مورد دیگران اینچنین سخن نگیم و اینچنین قضاوت نکنیم. ببخشید دیگه ما سوادمون در همین حده.

ماهی سیاه کوچولو سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 12:20 http://1nicegirl8.blogsky.com/

پژمان زندگی مدارهای زیادی داره تو مدار درست قرار گرفتن یعنی آخر آرامش
پست تو اینو تو ذهنم روشن کرد
مثه کهکشان یعنی همچین استنباطی کردم زودم مجسمش کردم
اما یه چیزی ... تو مدار افتادن هم زیاد باحال نیست اینکه تکرار بشیم اگه مدار درستی باشه هم کمال نداره حالا فکر کن مدار نادرست هم باشه میشه دور باطل
شایدم مثه یه گردباد هان؟
چطوری پسرجان؟

این چیزیه که تو برداشت کردی. اما واقعیت این نیست.منظور نویسنده هم این نبوده. بر مدار زندگی خود قرار داشتن به معنای آخر ارامش و تکرار شدن نیست. منظور این نیست که یک مسیر رو بگیر و هی برو و از خط خارج نشو و هر روز همون راه و همون مسیر و اینا...نه جان دل. منظور این نیست.
منظور اینه که خودت برای خودت تصمیم بگیری (از یه جایی به بعد)، مثالش رو که نوشته ام، فرض کن زندگی انسان مانند پروسه تولید یک هنرمند نقاش باشد. تا زمان کودکی و پیش از بلوغ (فکری) در حال آموزش و یاد گیری مهارتهای زندگی و تبعیت از والدین است، هنر مند هم در ابتدای راه، تحت تعلیم استاد است و مهارتهای نقاشی را می آموزد. اما زمانیکه آموزشها کامل شد و مهارت نقاشی را فرا گرفت، یا میتواند سبک یک هنر مند را پیروی و تقلید کند، یا میتواند خودش هرچه دوست دارد با استفاده از مهارتهایی که فرا گرفته بنگارد.
منظور اینه که زندگیه خودتو داشته باشی، خوشبختی خودت رو پیدا کنی، شاد باشی، پویا باشی، و برای هر کس ، این موارد به شکلی تعریف میشه. برای تو چطور تعریف میشه؟ خودت میدونی. همونو عمل کن.
میدونم که منظور منو فهمیدی (همون اول) و میدونم که الانم متوجه منظورم میشی. دست ننداز منو. تو باهوشتر از این حرفهایی.
من خوبم رفیق، تو چطوری دختر جان؟
یه خط در میون ج میدیا...اما عب نداره جونم.سرت سلامت.

خانم اردیبهشتی دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 18:29 http://mayfamily.blogsky.com

سلام
این سوالیه که چند روزه مرتب از خودم می پرسم! متاسفم که حس می کنم جوابی که بهش می دهم خیلی باعث افتخارم نیست.

سلام
چقدر صادقانه......
زودتر دست بکار بشید پس...

یاسمین یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 22:21

راستش من واقعا نمیدونم چی خوشحالم میکنه.شاید چون همش ما آدما منتظر آینده ایم.
بیشتر اوقات معمولیم.ناراحت نیستم ولی خب شاد و سرزنده هم نیستم.


راستی فکرکنم واسه پست قبلیتم کامنت گذاشته بودم.نیومده برات؟

امیدوارم هرچه زود تر در مدار سرنوشت خویش قرار بگیرید
اومده اما من ندیده بودمش. ببخشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد