روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

یاد داشت بدون مخاطب

یادداشت بدون مخاطب. صرفا جهت ثبت لحظه ها و درس گرفتن از گذشته.

میگم: دیشب خوابشو دیدم. خیلی واضح. میدونستم دارم خواب می بینم، اونم میدونست اومده به خوابم. اومده بود به من سر بزنه. ازش خواهش کردم یکم بیشتر بمونه، گفت باید بره، بغلم کرد بعدشم رفت. رو کرده به من میگه: هنوزم بهش حس داری؟ میگم: بله، حس من ذره ای تغییر نکرده. میگه: با اینکه دیگه نیست؟ میگم :بله. میگه: خیلی مردی. اما حواست باشه به این چیزی نگی، خیلی گله...حواست باشه دل کسی که هستو بخاطر کسی که نیست نشکنی...

میگم همه ی اینها رو میدونم. فکر کردی چرا اینقدر صبر کردم؟ اگه میخواستم بخاطر اتفاقی که افتاده و نیازی که داشتم، با یکی دیگه باشم که در حق اون طرف ظلم میکردم، اون طرف هم حق داره منو برای خودش داشته باشه، باید صبر میکردم، باید برای خودم حلش میکردم، باید یاد میگرفتم که نباید مقایسه کنم، هیچ کس توی زندگی نمیتونه جای کس دیگه ای رو بگیره، باید اینو میفهمیدم، باید بزرگتر و قوی تر میشدم، باید یاد می گرفتم که هر کسی جای خودشو داشته باشه،نه جای کس دیگه ای رو... اگه کسیو بخوام باید برای و به خاطر خودش بخوام،نمیتونستم خود خواه باشم و بخاطر نیازم با کسی باشم...وگرنه این همه صبر نمیکردم....این همه تنهایی کشنده نمی کشیدم....میگم حواسم بهش هست، نمیخوام به هیچ وجه ناراحتیشو ببینم، اصلن نمیتونم...

میگه: دم شما گرم واقعا، کمتر مردی مثل شماست. الهی بمیرم، بچه با چقدر آرزو رفت....

میگم دل کسی که هستو بخاطر کسی که نیست نمیشکنم. خیالت راحت باشه. همانطور اون شب لعنتی توی پیاده روی شلوغ خیابون زار زدم اما جلوی کسی که معلوم شده بود بعد از یه مدت دیگه نخواهد بود  ذره ای نشون ندادم، اینجا هم خیلی وقته که حلش کردم، با اینکه ازم خواسته براش تعریف کنم اما نه تنها چیزی نگفتم، ذره ای هم در رفتارم تغییری نداده ام. خیلی دوستش دارم،اونم جای خودشو توی قلبم داره،  میدونم اینطوری اونی که نیست هم خوشحالتره.

میگه: تبریک میگم بهت واقعا تبریک میگم، خیلی قوی هستی. خیلی موفق باشی.

میگم: ممنون. اینا رو دارم به تو میگم، چون تو گذشته منو دیدی، مطمئن هستم که بد منو نمیخوای. اینطوری منم آرومتر میشم. فردا میشه شش سال.....

پس، میبینمت....فعلا بای. میگم: میبینمت. فعلا.

.....

روزگار ما رو دست کم گرفته. چنان لبخند میزنم که از کرده خود شرمگین شود. انتقام همه اینها را با خنده خواهم گرفت.

او رفت و این خود، شعر بلندیست. اما من خوب شده ام. دلتنگشم اما خوبم. بغض دارم اما حالم خوب است. زیبایی را زندگی میکنم و این موهبت کمی نیست. هم برای من، هم برای او و هم برای این.



نظرات 4 + ارسال نظر

صبر
صبوری
آدمو اذیت می کنه
اما از پا در نمیاره...

صبور باش، سر به زیر و سخت.....
جمله ای که همیشه موقع تنهایی و دلتنگی به خودم میگم...

هلیا پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 00:53

چه سوزناک....تو دلم بلوا شد

یاسمین سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 17:57

خیلی خوب نوشتی.
خیلیا رو دیدم واسه فرار از تنهاییشون وارد حریم یکی دیگه میشن و بعد...

اگه درباره خودت بود که عالی بود.خیلی موفق بودی.

ممنون
متاسفانه در باره خودم بود

ماهی سیاه کوچولو دوشنبه 25 آبان 1394 ساعت 20:22 http://1nicegirl8.blogsky.com/

آدمهای صبور نتیجه صبرشون رو میگیرن
هم خودشون بزرگ میشن هم اطرافیان
پژمان دوست من الکی نخند از ته دل بخند پسر

چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد