روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

هفته شلوغ

هفته شلوغ یعنی :

آخر هفته قرار باشه در یک کنفرانس بین المللی دو روزه شرکت کنی، و همزمان دانشگاه هم کلاس داشته باشی و دانشجوهات هم میانترم داشته باشند و مجبور باشی دنبال کسی بگردی که بجای تو بره سر کلاس تا لااقل امتحانو برگزار کنه

یعنی، یک روز قبل از کنفرانس ممیزی خارجی داشته باشی و از صبح تا شب در گیرش باشی

یعنی، چندتا کار جدید در این هفته به کارهات اضافه بشه

یعنی، پسرعموت زنگ بزنه بگه من مسابقه برنامه نویسی دارم و میام خونتون و تا آخر هفته هستم (یعنی از سر کار که بر میگردم خونه باید شام درست کنم!!)

یعنی، مادربزرگ زنگ بزنه که چرا نمیایی سر بزنی دلم برات تنگ شده

یعنی، بازدید داشته باشی و مجبور باشی کلی گزارش آماده کنی

یعنی، مجبور باشی سه تا استاندارد جدید رو تا قبل از کنفرانس بخونی (خداییش این یکیو دیگه نمیرسم انجام بدم)

یعنی، ورزش روزانه ات عقب بیفته و عذاب وجدان بگیری

یعنی نفهمی کی روزت شب میشه و شبت روز


پی نوشت: دلم یک مسافرت خوب میخواد...

اصلا حالا که اینطوره امشب میرم کافه واته. به پسرعموم هم میگم بعد از مسابقه امروزش  بیاد اونجا.


نظرات 5 + ارسال نظر
ماهی سیاه کوچولو سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 21:41 http://1nicegirl8.blogsky.com/

سرشلوغی من مثه شما باکلاس نبود ولی بهمین حد اعصاب خرد کن
من وقتی دیگه زیادی درگیر بشم میزنم رو طبل بی عاری
یهو کتاب میخونم یا میرم خونه دوستان بعد ک برمیگردم میفهمم چه شکری خوردم

منم میرم کافه

Rima سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 10:12 http://dailytalk.blog.ir

برناااااااا
اینا همش مال یه هفته بود ؟
خدا خیرت بده با این همه مشغله چطور وقت خوابیدن پیدا میکنی


اصن یه اصله وقتی سرت شلوغه همه یادت میفتن اما وقتی تنها و بیحوصله ای هیشکی پایه نیست

مراقب سلامتیت باش

بله همش برای یک هفته بود. خدا رو شکر فعلا تموم شد.
البته خواندن استانداردهای رویژن خورده همچنان ادامه دارد.
چشم....باید دوباره ورزش را شروع کنم

یاسمین سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 09:12

استاد جان حالا یه روز نرو دانشگاه،بخدا دانشجوها دعات میکنن.
والا ما اهل درس نیستیم،چه از مطالبی که استاد گفته،چه غیر از اون
شام هم نپز،کی به کیه؟پسرعموجان میاد،شما برو بخواب

دلم به حالشون میسوزه اگه نرم...باور کنی یا نه، بیشتر از اونی که اونها به فکر درسشون و خودشون باشند من به فکرشونم....
شام از بیرون گرفتم....واقعا نه وقت پختنش بود و نه من انرژی و دانشش رو داشتم....

مگهان سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 02:12

مسافرت شمال خیلی می چسبه ها؛) خصوصا اگه شمال گیلان و اتفاقا رشت باشه! هاها...
وااای چقدر طفلکی هستین شما...پختن شااام:|¿
جای ما خالی اکه رفتین کافی شاپ

+ استاد با دانشجوهای جان مدارا کنید:دی خب؟!

دیشب رفتیم کافه، شام هم همونجا خوردیم.
کافه ی همسر یکی از دوستامه ( همکارم هم هست البته)، خیلی حس خوبی داره، به معنای واقعی کافه است. با میز و صندلی های چوبی ساده، دکوراسیون چوب، کوچیک و دنج، و چون همه اهل فیلم و تئاتر هستند، صحبتها در باره فیلم ها و بازیگر هاست، برادر خانمش هم که توی کافه کار میکنه گاهی، بازیگر تئاتره. فضای خوبیه کلا. اگه اومدی تهران و اگه دوست داشتی میتونی امتحانش کنی (قهوه هاش عالیه، تشریف بیارین مهمون من)
در مورد دانشجوها، خیالت راحت باشه، خود دانشجو ها هستند که که به خودشون رحم نمی کنند، کاش میدونستی و میدیدی که چطور بهشون درس میدم؛ البته خودشون هم میدونند. امتحانشون هم درست از همون مطالبیست که سر کلاس گفتم. چیزی خارج از اسکوپ توی امتحانشون نیست. اگه کسی خونده باشه، به راحتی بیست میگیره. فعلا دنبال یکی میگردم بجای من بره دانشگاه....

پاییزانه دوشنبه 2 آذر 1394 ساعت 18:23 http://paeezane.persianblog.ir/

هفته ی خعلیییییییییی شلووووووووغ حتاااااااااا

آری....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد