روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

گفتنی ها با تو دارم

به تو نامه می نویسم

نامه ای نوشته بر باد....



وای از گریه ی قلم....

گاهی زمان هیچ کاری نمیکند....حتی 9سال...

وَه از این آبان

وَه از این پاییز

وَه از این آتش روشن که به جان من و توست...

نظرات 6 + ارسال نظر
هلیا سه‌شنبه 9 بهمن 1397 ساعت 15:53

منکه همیشه هستم

شما همیشه لطف داری

هلیا سه‌شنبه 9 بهمن 1397 ساعت 06:03

هیچی عاشق شده بودم

آخی...الانم هستی ؟
راستی...چقد کم پیدایی

هلیا شنبه 8 دی 1397 ساعت 23:11

مگه فرقیم میکنه برات؟؟؟

عه...این چه سوالیه...معلومه که فرق میکنه
اگه مهم نبود که اصلا نمی پرسیدم

هلیا شنبه 10 آذر 1397 ساعت 23:11

اصلا فکرت از سرم بیرون نمی رفت

الهیییی
چرا؟

هلیا چهارشنبه 7 آذر 1397 ساعت 22:26

منم به یاد تو هستم و می مونم

واقعا؟؟؟

هلیا شنبه 3 آذر 1397 ساعت 03:42

سلام. چقدر خوب که هنوز به یادشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد