-
سیگار
سهشنبه 24 آذر 1394 17:49
من در طول مدت زندگی، هیچگاه اهل دود نبوده ام. همیشه از بوی سیگار متنفر بوده ام. حتی زمانیکه در عسلویه کار می کردم (حدود9سال پیش) که همه سیگاری بودند و به شدت مرا به کشیدن سیگار ترغیب می نمودند، به سیگار لب نزدم. هنوز هم از بوی سیگار حالم به هم میخوره. اما .... چند روزه که دلم یک سیگار برگ با بو و طعم شیرین میخواهد....
-
فاصله بین من و ناممکن
یکشنبه 15 آذر 1394 16:20
اغلب تنها، نوشتن فاصله ی بین تو و ناممکن است نه مشروب نه عشق زنان نه پول همتایش نیستند جز نوشتن چیزی نجاتت نمیدهد بوکفسکی - سوختن در اب، غرق شدن در اتش
-
دل + گیر
شنبه 14 آذر 1394 15:53
دلم گرفته است یا دلگیرم یا شاید دلم گیر است نمیدانم اصلا هیچ وقت فرق بین اینها را نفهمیدم فقط میدانم دلم یک جوری می شود جوری که مثل همیشه نیست دلم که اینطور می شود غصه های خودم که هیچ غصه ی همه ی دنیا می شود غصه ی من (منبع: نامعلوم)
-
روزی ما...
دوشنبه 9 آذر 1394 14:53
روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت. روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری است روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند قفل افسانه یی ست وقلب برای زندگی بس است. روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی. روزی که آهنگ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آذر 1394 18:46
هفته شلوغ هم گذشت. کنفرانس که خیلی خوب بود، خیلی لازم بود، مخصوصا به دلیل عوض شدن چندتا از پرکاربرد ترین استاندارد ها، دانشگاه هم رفتم، درس هم دادم، امتحان هم گرفتم. پسر عموم هم اومد، شام درست نکردم البته چون نه فرصتش بود و نه انرژی (و نه دانشش) از بیرون گرفتیم. :)))ممیزی هم شدیم و نتیجه اش هم خوب بود، بازدید هم شدیم...
-
هفته شلوغ
دوشنبه 2 آذر 1394 15:54
هفته شلوغ یعنی : آخر هفته قرار باشه در یک کنفرانس بین المللی دو روزه شرکت کنی، و همزمان دانشگاه هم کلاس داشته باشی و دانشجوهات هم میانترم داشته باشند و مجبور باشی دنبال کسی بگردی که بجای تو بره سر کلاس تا لااقل امتحانو برگزار کنه یعنی، یک روز قبل از کنفرانس ممیزی خارجی داشته باشی و از صبح تا شب در گیرش باشی یعنی،...
-
Amor
شنبه 30 آبان 1394 17:36
عشق فقط یک واژه نیست که همینطور تصادفی ادا بشه توی یک لحظه و بدون فکر عشق از اون دسته پدیده هاست که بی گفتن کلمه ای احساس میشه اون موقعی که لبخند میزنی و گونه هات از شرم سرخ میشه عشق گاهی اصلا سراغت نمیاد چون اگه صداش نزنی از کنارت رد میشه گاهی وقتی پی عشق میگردی خیلی دیر پیداش میکنی چون پیشتر یکی دیگه صاحبش شده بوده...
-
یاد داشت بدون مخاطب
دوشنبه 25 آبان 1394 14:02
یادداشت بدون مخاطب. صرفا جهت ثبت لحظه ها و درس گرفتن از گذشته. میگم: دیشب خوابشو دیدم. خیلی واضح. میدونستم دارم خواب می بینم، اونم میدونست اومده به خوابم. اومده بود به من سر بزنه. ازش خواهش کردم یکم بیشتر بمونه، گفت باید بره، بغلم کرد بعدشم رفت. رو کرده به من میگه: هنوزم بهش حس داری؟ میگم: بله، حس من ذره ای تغییر...
-
سال بلوا
یکشنبه 24 آبان 1394 11:36
....بعدا او را همانجا دیدم که سرش را بر روی پله ها گذاشته بود و اصلا برایش مهم نبود که روی پله ها پر از شکوفه های بادام شده است و عطر باران و شکوفه ها در هوا موج میزند. و اصلا اهمیت نمیداد که زیر آن باران ریز ریز دارد خیس می شود. انتظار می کشید. من از کنارش گذشتم و در کوچه ها دنبال خودم راه افتادم. مگر نمیشود آدم گریه...
-
خوشی
سهشنبه 19 آبان 1394 21:49
مگس های بیجان آخر فصل را توی هوا می گرفت و می برد بیرون ولشان می کرد. گفتم: چرا نمیکشی شان، این همه به خودت زحمت می دهی؟ گفت: خوشیمان را به رنج دیگران نمی خریم. عباس معروفی-سال بلوا
-
رفت
دوشنبه 18 آبان 1394 14:50
کلی نشستم و نوشتم ولی همه رو پاک کردم. دوست ندارم جزییات ناراحت کننده ای که در این چند روز دیدم رو بنویسم و اندک دوستان مجازیم رو ناراحت کنم. ما عزیزی رو از دست دادیم، خیلی ناگهانی، و تمام. ایشون به معنای واقعی انسان بودند، برای مراسمشون حدود دو تا سه هزار نفر شرکت کرده بودند.... و من، با کلی خاطره، از کودکی، از...
-
آیا شما در مدار سرنوشت خویش قرار دارید؟
یکشنبه 3 آبان 1394 11:43
زندگی فقط یک بار اتفاق میافته. درسته؟ خب. حالا بیاییم به زندگی خودمون کمی دقت کنیم. آیا ما در حال زندگی خودمان هستیم؟ اصلا زندگی خودمان چیست و کجاست؟ اندیشیدن به این پرسش هم خالی از لطف نیست: ما برای خودمان زندگی میکنیم؟ یا برای همسایه؟ همکار؟ همکلاسی؟ فلان فامیل؟ بهمان دوست و آشنا و دیگران؟ خودمان کجای زندگی خود...
-
یک چیز لعنتی چگال (یاد داشت خصوصی. بدون مخاطب)
شنبه 25 مهر 1394 16:50
امروز باران بارید این زیبای لعنتی حال منو خیلی لعنتی میکنه (هر وقت بدون سانسور هرآنچه در دل داشته ام رو توی وبلاگ نوشتم، بعدش از کرده خود نادم گشتم. اما مهم نیست، می نویسم. چون باید بنویسم.) یه چیزی، یه چیز لعنتی وجود داره که نمیدونم چیه، اما نمیذاره. نمیذاره هیچ کاری انجام بدم. میخوام فکر کنم، نمیذاره، میخوام بخونم...
-
Change Management
یکشنبه 19 مهر 1394 09:33
به واژه "تغییر" یکمی فکر کنید. چه چیزی به ذهنتون میاد؟ خوبه؟ بده؟ لازمه؟ واجبه؟ مستحبه؟ چرا باید باشه و چرا نباید؟ اصلا تغییر در چی؟ اما باور میکنید زندگی ما بر اساس همین واژه استواره؟ بیش از هزاران هزار تغییر در زندگی و پیرامون ما وجود داره که ادامه زندگی رو ممکن ساخته. تغییر....تغییر مکان نسبت زمان سرعت رو...
-
با تو پاییز برایم چو بهار و بهارم بی تو سرد و غمناک تر از پاییز است
دوشنبه 6 مهر 1394 08:57
گاهی آدم نوشتنش نمی آید، گاهی حس و حالش نیست، گاهی اونقدر درگیری که وقت سر خاراندن نداری، گاهی نیستی، یعنی هیچ کجا نیستی. نه در خانه، نه در محل کار، نه دانشگاه، و نه حتی پیش خودت. منم چند روزی هیچ کجا نبودم. بطور فیزیکی خیلی جاها بودم، خیلی درگیر بودم، کلی مهمونی و بزن و برقص و .... خیلی هم خوب بود و خوش گذشت. چند...
-
حقیقت
دوشنبه 23 شهریور 1394 11:38
حقیقت نه به رنگ است و نه بو نه به های است و نه هو نه به این است و نه او نه به جام است و سبو نه مرادم نه مریدم نه پیامم نه کلامم نه سلامم نه علیکم نه سفیدم نه سیاهم نه چنانم که تو گویی نه چنینم که تو خواهی نه سمائم نه زمینم نه به زنجیر کسی بسته و برده ی () نه سرابم نه برای دل تنهایی تو جام شرابم نه گرفتار و اسیرم نه...
-
هر سخن، هر رفتار، دانه هاییست که می افشانیم. برگ و باریست که می رویانیم.
سهشنبه 10 شهریور 1394 14:55
از درگیریهای کاری و میهمانان خارجی و مقامات بلند پایه مملکتی و بازدید وزیر و معاون وزیر و تا دیروقت ماندن سرکار و انجام خریدها و نظافت خونه جدید و درگیریهای وابسته به آن که بگذریم، میرسیم به اینجا. به جایی که دور از همه ی این هیاهوها میتونم کمی ذهنم را آرام کنم. نوشته های دوستان را بخوانم و خود را رها کنم برای مدتی و...
-
برتری
دوشنبه 9 شهریور 1394 14:53
برتری به نژاد و به ثروت و ...نیست هیچگاه فراموش نکنیم که هیچ کس بر دیگری برتری ندارد مگر به "فهم و شعور" مهربانان آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده بگیرد و او را بلند کند. این قدرت تو نیست این "انسانیت" است.
-
شلوغی تا چه حد
دوشنبه 2 شهریور 1394 14:39
این همه Operations, Tasks, job, projects, meetings,, contracts, procurementو ... که من این روزها دارم با هم manage و coordinate میکنم را اگر در یک پروژه عمرانی انجام میدادم الان دوتا برج میلاد ساخته شده بود. در محل کار، وقتی تذکر میدی یا یادآوری میکنی، همه میگن چقدر سخت گیری تو، چقدر گیر میدی تو، حتما باید یه خارجی...
-
بنوش (چای البته)
سهشنبه 27 مرداد 1394 11:14
چایت را بنوش و نگران فردا مباش از گندمزار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها و یادها... (ن.ی)
-
دیوانه
دوشنبه 26 مرداد 1394 14:42
(بی مخاطب. مخاطب فقط خودم هستم. لذا ممکن است برای سایرین کمی گنگ باشد) وقتی انسان از درد دیوانه می شود، دیگران دردش را نه؛ فقط دیوانگی هایش را می بینند... (مورات منتِش) گاهی باید بی حس شوی و بگذاری که بگذرد. که دردش آزارت ندهد. دست کسانی که به وجودش آورده اند درد نکند. خوب توانستند زندگی را از خلق بیچاره بگیرند. خوب...
-
قانون دنیا
سهشنبه 20 مرداد 1394 10:05
دنیا قانون عجیبی دارد هفت میلیارد آدم و فقط با یکی از آنها احساس تنهایی نمیکنیم و خدا نکند که آن یک نفر تنهایت بگذارد آنوقت حتی با خودت هم غریبه می شوی.... ح.پناهی پ.ن.: به قول یکی از دوستان بازیگر سینمای هالیوود، قانونها برای شکسته شدن وضع شده اند... یکی از اساتید دوران لیسانسم هم همین مفهومو به یکی از دانشجو ها...
-
More is the key, not less
یکشنبه 18 مرداد 1394 10:27
Drink more water. Eat more veg. Get more sleep. Exercise more often. M o r e is the key, not less .
-
زندگی در جریان است
شنبه 17 مرداد 1394 08:57
با اینکه دکارت در سن 54 سالگی وقتی از بیماری آنفولانزا گونه ای که به ذات الریه انجامید پیش از مرگش با اشاره به تفاوت میان تن و ذهن، گفت: اینک ای روح من! برای رفتن آماده باش؛ زندگی پس از او ادامه یافت. دست کم سالها پس از مرگش، نامش همچنان جاریست و همین موضوع نوعی از زنده بودن است. بله، زندگی جاریست و مرگ نیز قسمتی از...
-
واقعه
چهارشنبه 14 مرداد 1394 08:40
مجال بی رحمانه اندک بود و واقعه سخت نامنتظر. از بهار حظَِ تماشایی نچشیدیم، که قفس باغ را پژمرده میکند. از آفتاب و نفس چنان بریده خواهم شد که لب از بوسه ی ناسیراب. برهنه بگو برهنه به خاکم کنند سراپا برهنه بدان گونه که عشق را نماز می بریم،- که بی شایبه ی حجابی با خاک عاشقانه درآمیختن می خواهم. از: احمد شاملو تقدیم به...
-
بی نام
شنبه 10 مرداد 1394 16:10
خسته ام. برم یه قهوه درست کنم... پ.ن.: قهوه ام را خورده ام و دارم به داستان مسافر کوچولو با صدای احمد شاملو گوش میدم...بینظیره....سالهاست که باهاش زندگی میکنم
-
آشفته بازار
سهشنبه 6 مرداد 1394 15:27
به خودم: چند وقته که می خوام بنویسم اما نمیشه. اونقدر کار و برنامه های اجرا نشده دارم که نمیدونم به کدومشون برسم. نمیدونم در زمانهای قدیم هم آدما اینقدر درگیر بودند و برای کارهای روزمره شون وقت کم می آوردند یا اینکه این خصوصیت دوره زمونه ی ماست .... به این برنامه ها، حس نا خوشآیند فراموش کردن درسها و آموخته ها رو هم...
-
دکتر فیش
شنبه 3 مرداد 1394 08:32
بالاخره رفتم اول گفت که شلوارتو تا زانو بزن بالا، پاهاتو آّب بزن و بعد بنشین. پاهاتو باهم توی ظرف بذار. تا پاهامو توی ظرف گذاشتم، صدتا ماهی کوچولو اومدن دورش و شروع کردن به گاز گرفتن های ریز ریز از پاهام. حس جالبی بود، گاهی قلقلک (مخصوصا وقتی ماهی ها سعی میکردند از بین انگشتهای پام عبور کنند)، گاهی سوزش ریز و زود گذر...
-
بلاگفا....تو که بی وفا نبودی
چهارشنبه 31 تیر 1394 09:37
نمیدونم چرا هنوز با بلاگ اسکای ارتباط برقرار نکردم....انگار عادت ندارم یه مدت به طور مداوم وبلاگم درست باشه و هر از گاهی خراب نشه.
-
یادداشت
سهشنبه 23 تیر 1394 12:18
یادداشت خصوصی1 (بدون مخاطب) شگفتی یعنی چی؟ یکی از مفاهیمی که در پس واژه شگفتی نهفته است را میتوان اینطور بیان کرد: ارتباط میان موضوعات به ظاهربی ربط. این جمله مرا به فکر فرو برد. اگر حدس علمی که اثباتی برایش وجود نداشته باشد به ذهنتان رسید، بدانید که اگر این خصوصیت را داشته باشد به موضوعی جالب برای نشریات علمی دنیا...